کد مطلب:134737 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

سیاست ترس و وحشت و گرسنگی
معاویه سیاست ترس و وحشت و قتل و گرسنه نگه داشتن توده ی مسلمان و شهروندانی كه با او در گرایش سیاسی موافق نبودند، ادامه داد؛ نگاهی گذرا به تاریخ این دوره از اوضاع مسلمانان این ادعا را ثابت می كند.

سفیان بن عوف غامدی، یكی از فرماندهان معاویه چنین می گوید:

«معاویه مرا فراخواند و چنین گفت: من تو را با لشكری فراوان با ساز و برگ جنگی روانه می كنم؛ به سمت فرات روانه شو؛ تا این كه به هیت [1] می رسی و از آن عبور می كنی. اگر در آن جا لشكری یافتی بر آنان حمله رو شو و گرنه راهت را ادامه ده تا این كه به انبار حمله نمایی. اگر آن جا هم لشكری نیافتی باز به راهت ادامه ده تا به مدائن حمله ور شوی. این حمله ها - ای سفیان - بر مردم عراق موجب ترسشان و مایه ی شادی هواداران ما می گردد و هر كس را كه از مصیبت و حمله بیم دارد به سوی ما فرامی خواند. هر كس را یافتی كه بر رأی و عقیده ی ما نیست، بكش و به هر آبادی كه رسیدی، ویران نما و مال و ثروت را غارت كن؛ چون غارت مال مثل مرگ و دردناك تر از آن است». [2] .


معاویه، ضحاك بن قیس فهری را فراخواند و به او فرمان داد تا به سوی كوفه رود. به او چنین گفت:

«هر عربی را یافتی كه در اطاعت علی (ع) بود، به او حمله ور شوید.»

«پس ضحاك به غارت اموال می پرداخت و هر عربی را می یافت كه در اطاعت علی (ع) بود، می كشت. هنگامی كه از قبیله ی ثعلبیه می گذشت بر حاجیان حمله ور شد و كالای شان را ربود. سپس به عمرو بن عمیس بن مسعود ذهلی برخورد كرد كه او برادر عبدالله بن مسعود بود؛ و او را هم در راه حج نزدیك قطقطانه كشت؛ گروهی از طرفداران او را هم با او از بین برد» [3] .

معاویه، بسر بن ارطاة را خواست و او را به حجاز و یمن فرستاد و به او چنین گفت:

«حركت كن تا این كه به مدینه می رسی و مردم را متفرق كن و به هر كس كه رسیدی او را بترسان و اموال هر كس را كه در اطاعت ما نیست، غارت كن. وقتی وارد مدینه شدی، به آنان چنین بنمای كه تو قصد جان آنها را كرده ای و آگاهشان ساز كه بی گناه نیستند عذرشان پذیرفته نیست تا این كه بپندارند تو بر آنان وارد می شوی. سپس دست از آنان بردار. مردم میان مدینه و مكه را بترسان و آواره ی شان نما....».

همچنین به او گفت:

«بر سرزمینی وارد نمی شوی كه مردمش به طاعت علی (ع) هستند، مگر این كه زبانت را بر آنها می گشایی تا جایی كه دریابند كه هیچ راه نجاتی ندارند و تو بر آنان مسلط هستی؛ سپس رهایشان كن و به بیعت با من دعوتشان نمای؛ هر كس كه سرباز زد او را بكش؛ شیعه ی علی (ع) را هر جا كه یافتی از بین ببر» [4] .

بسر رفت و به مكه و مدینه یورش برد و سی هزار نفر را علاوه بر آنان كه سوزاند، كشت. [5] .


معاویه با این سیاست خشن، بعد از حكمیت با مسلمانانی كه در گرایش سیاسی با او مخالف بودند به كارش ادامه داد. در كشتن و جو ترس و ارعاب و مصادره ی اموال افراط كرد و در زمین به فساد و تباهی پرداخت.

این سیاست را با شهادت امام علی (ع) هم ادامه داد اما این بار سازمان یافته تر، خشونت بارتر و فراگیرتر بود.

مورخان براین نكته تأكید دارند كه این فضای ترس و وحشت به حدی رسیده بود كه فرد ترجیح می داد كه به او كافر یا زندیق گفت شود ولی شیعه ی علی (ع) نامیده نشود. [6] وضعیت آنها به جایی رسیده بود كه از بردن نام علی (ع) حتی در احكام دینی كه به فضیلتهایی كه امویان از آن می ترسیدند، هراس داشتند. لذا می گفتند: «ابو زینب روایت كرد» [7] ابو حنیفه می گوید، بنی امیه به سخن علی (ع) در احكام دینی توجه نمی كردند و آن را جدی نمی گرفتن و نامی از علی (ع) برده نمی شد.

نشانه ی حضرت (ع) در میان مشایخ این بود كه میگفته: قال الشیخ [8] .

امویان بر مردم وارد می شدند تا فرزندشان را علی (ع) نام ننهند [9] .

معاویه یك نسخه از دستورالعمل را به كارگزارانش سپرد و چنین نوشت:

«كسی كه چیزی از فضایل علی (ع) و خاندانش را روایت كند، تعهدی به او نداری. لذا سخنرانان در هر كوی و برزن و بر هر منبری به لعن علی (ع) می پرداختند و از او بیزاری می نمودند و به او و خاندانش طعنه می زدند».

«بدترین شرایط را مردم كوفه داشتند، چون شیعیان در آن جا زیاد بودند؛ معاویه، زیاد بن سمیه را بر آنان گماشت و بصره را هم ضمیمه آن نمود. او كه شیعیان را می شناخت، به تعقیب و آزار آنها پرداخت، چون او در روزگار علی (ع) یكی از آنان بود. زیاد آنها را در زیر هر سنگ و گلی به قتل می رساند؛ آنها را می ترساند و دست و پاها را قطع می كرد و چشمها را میل می كشید و بر تنه ی درخت خرما به صلیب می كشید. آنها را از عراق آواره


می ساخت و شخص سرشناسی از شیعیان در آن جا باقی نمی گذاشت.

«معاویه به كارگزارانش در سراسر قلمرو حكومتش چنین نوشت: به هیچ یك از شیعیان علی (ع) و خاندانش اجازه ی گواهی و شهادت ندهید».

سپس به هر یك از كارگزاران خود در تمام سرزمینها چنین نوشت:

«بنگرید آن كس كه علیه او گواه و شاهد اقامه می شود، آیا دوستدار علی (ع) و خاندانش است؛ اگر بود نامش را از دفتر پاك نمایید و روزی اش را قطع كنید. دستور دیگری از پی آن فرستاد كه: هر كس را كه به هواداری این گروه متهم ساختید، شكنجه اش نمایید و خانه اش را ویران كنید».

«اوضاع بر مردم عراق از همه جا سخت تر بود؛ بویژه در كوفه تا جایی كه یكی از شیعیان به خانه ی كسی می آمد كه به او اعتماد داشت و رازش را به او می گفت، از خدمتكارش بیم داشت و با او سخنی نمی گفت تا این كه سوگندی سخت میخورد تا رازش را فاش نسازد.... ماجرا به این شیوه ادامه یافت تا این كه حسن بن علی (ع) به شهادت رسید و باز آشوب و فتنه فزونی گرفت؛ كسی باقی نماند مگر این كه از جانش بیمناك و یا در زمین آواره بود» [10] .

امام محمد بن علی بن حسین باقر (ع) این وضع را چنین خلاصه فرمود:

«شیعیان ما در هر سرزمینی كشته شدند و به اندك گمانی دست و پاها قطع می شود و هر كس كه اظهار دوستی به ما نماید به زندان افكنده می شود و یا اموالش غارت می گردد و یا خانه اش ویران؛ بلا و مصیبت همچنان زیاد می گردد و این اعمال تا زمان عبیدالله بن زیاد، قاتل حسین بن علی (ع) به اوج می رسد» [11] .

حاكمان معاویه این سیاست را به طرز وحشیانه و وصف ناشدنی بر عراق - مركز تشیع اعمال كرده بودند. زیاد ابن سمیه - سمرة ابن جندب را بر بصره گماشت و این فرد خونریز به قتل و كشتار به حد افراط ادامه داد. أنس بن سیرین از كسی كه از وی پرسید، چنین پاسخ داد:


«آیا سمرة كسی را هم كشت؟ آیا كسانی را كه سمرة كشت قابل شمارش است؟ زیاد وی را بر بصره گماشت و خود به كوفه آمد و سمرة بن جندب هشت هزار تن را به قتل رساند. زیاد به او گفت: آیا بیم داری كه بی گناهی را كشته باشی؟ در پاسخ به او گفت: اگر مثل آنان را بكشم، بیم ندارم» [12] .

ابو سوار العدوی می گوید:

«سمرة از اقوام من در صبحی، چهل و هفت نفر را كشت كه قرآن را جمع آوری كرده بودند». [13] .

سمرة در مدینه یك ماه ماند و خانه های اهل مدینه را ویران ساخت و به نزد مردم می آمد و كسی نماند زیرا هرگاه به او گفته می شد او در قتل عثمان دست داشته، فورا او را می كشت. [14] .

زنان قبیله ی همدان - همدانی ها شیعه بودند - را به اسارت گرفت و در بازارها برای فروش برده شدند و اینها نخستین مسلمانانی بودند كه در اسلام فروخته شده بودند [15] آن چنان كه باید برای تقویت حكوم معاویه تلاش كرد و می گفت: «خداوند معاویه را لعنت كند، اگر من خدا را اطاعت می كردم آن گونه كه معاویه را اطاعت نمودم، هرگز مرا عذاب نمی كرد» [16] .

زیاد بن سمیه، مردم را در قصرش جمع می كرد و آنها را به لعن علی (ع) تشویق می نمود و هركس كه خودداری می كرد او را بر شمشیر عرضه می داشت [17] و جز كشتن، او را به انواع شكنجه، شكنجه می كرد. در سخن مدائنی اشاره هایی به آن شده است. اما ابن اثیر می گوید كه دست هشتاد و سه نفر از مردم كوفه را قطع كرده بود [18] در روزهای آخر حكومتش قصد داشت كه تمام مردم كوفه را به بیزاری و لعن علی (ع) وا دارد و هر كس را كه از این كار سرباز زند، بكشد یا منزلش را ویران نماید، اما قبل از اجرای این اندیشه ی شوم از دنیا رفت. [19] .


همه ی اینها در كنار سیاست كوچاندن و آواره نمودن بود كه هدفش افزایش مخالفت در عراق بوده است. در متن= ابن ابی الحدید از مدائنی اشاره شد كه از مردم كوفه و خانواده های شان - كه انقلابی ترین شیعیان بوده اند - پنجاه هزار نفر را در خراسان سكونت داد [20] و بدین وسیله قدرت مخالفت در كوفه و خراسان را با هم در شكست.

این گزارش مختصری بود از سیاستی كه به زندگی و امنیت مردم می پرداخت، اما سیاستی كه به روزی و در آمد آنها می پرداخت كه از قبلی ها در سیاهی و تیرگی و افراط در ستم كمتر نبوده است.

معاویه پس از گسترش كامل سلطه بر تمام سرزمینهای اسلامی، بنا به طبیعت حكومت جدید مردم را با سخنان زیر چنین خطاب نمود:

«ای مردم كوفه، آیا بر این باورید كه من با شما به خاطر نماز و زكات و حج جنگیدم؟ من می دانستم كه شما نماز می خواندید و زكات می دادید و حج به جای می آوردید، اما به این خاطر با شما جنگیدم تا بر شما حكومت نمایم، این را خداوند به من بخشیده است ولی شما به آن میلی ندارید. بدانید كه هر خونی را كه در این راه ریخته شود، به هدر رفته و هر شرطی كه نموده ام، زیر پاهایم می گذارم»

قبل از این هم كه صلح عملی شد چنین گفت: «ما به عنوان پادشاه بر این امر خشنود هستیم» [21] .

البته معاویه نسبت به این روش كه در پیش گرفته بود، امین بود و هرگز از آن عدول ننمود.

مسلمانان شاهد ظلمی و ستمی از او بودند كه نظیرش را در گذشته ندیده بودند. معاویه زیرك تر از آن بود كه برای ستمدیدگان روزنه ای وانهد تا به بیان خشم و ناراحتی شان بپردازند؛ بلكه در نگاه به آینده بهتر آن بود كه بسیاری را به صبوری و بخشش و شگفتی از خود وا دارد تا او را توصیف نمایند. متون تاریخی و ادبی فراوان، انباشته از داستانهای صبر و


بخشش معاویه است، اما اندك دقتی حقیقت ماجرا را برای ما روشن می سازد. این بخشش تنها به تعدادی از مردم محدود بود و به دیگر توده ی مردم كه سخت نیازمند درهمی بوده اند، سرایت نمی كرد. بخشش معاویه تنها به همین طبقه اشرافی محدود بود كه به وسیله ی آنها به قدرت رسیده بود و توانست از نفوذ سیاسی یا دینی آنها به توطئه ها یا جنگهایش مدد گیرد. این طبقه از روسای قبایل طرفدار او و برخی از اشخاصی تشكیل شده بود كه حوادث نخستین اسلام آنها را به اجبار به مصاحبت با پیامبر (ص) واداشت؛ اگر این بخششها نبود ترجیحا در صف دشمنان معاویه قرار می گرفتند و ثروت و بخششهای فراوانی به افراد این طبقه اختصاص یافت كه دیگر مردم را از خواسته های اساسی شان محروم می ساخت. راویان رسمی (قصه پردازان) به انتشار بخشش معاویه در میان مردم با استشهاد به بخششهای گزافش به این و آن پرداختند؛ راویان این احادیث را روایت می كردند و مورخان هم آناه را به عنوان افتخار معاویه ثبت می كردند.

بخشش معاویه نسبت به برخی از دشمنانش، چیزی از محتوای حقیقت را تغییر نمی دهد؛ چون بخشش دشمنان وی رابه مسالمت جویی وا می داشت؛ هر چند كه آناه از پایداری ناتوان بودند اما این امر منافات ندارد كه اگر خواسته های آنها برآورده نشود، بر او بشورند؛ در ضمن بر او دشوار نبود كه دریابد بهتر آن است كه با محروم ساختن آنها از امتیازات ثابت به این دلیل كه آنها رؤسای قبایل بوده اند، به شورش وا ندارد.

وقتی به بررسی سیاست مالی معاویه می پردازیم باید خط فاصلی بین شام و دیگر استانها قرار دهیم؛ چون شام از رفاه حقیقی بهره مند بود و راز آن هم این است كه لشكر شام، ستون و تكیه گاه معاویه در جنگهایش بوده است و به معاویه یاری نمی رساندند مگر این كه آنها را به وسلیه ی پول و ثروت راضی نماید. لذا می بینیم كه برای لشكری كه حدود شصت هزار مرد جنگی بود، شصت میلیون درهم در سال هزینه می كرد. [22] در ضمن نباید فراموش كرد كه این رفاه شانس همه عربهای شام نبود بلكه برای قبایل یمنی هم بود. اما قبایل قیس از دشواری زندگی رنج می بردند، چون با توجه به اعتمادش به حكومت یمن به قیس اهمیتی نمی داد و لذا بخشش او با تأخیر صورت می گرفت؛ یعنی بعد از این كه به واسطه ی قدرت


قبایل یمنی بر سلطه ی خویش بیمناك گشته بود. [23] .

اما دیگر استانها، طبقات فقیر و تهیدست طعم تلخ فقر و بیچارگی را چشیدند و از انواع بردگی و بیچارگی رنج می بردند؛ بدون این كه میان مسلمانان و اهل ذمه تفاوتی باشد. معاویه به جمع مال توجه جدی می نمود، بدون این كه به منابع و شیوه های اخذ مالیات توجه نماید؛ از قدرت خود بر منابع مالیاتی و بیت المال، وسیله ای برای تسلط بر دشمنان مغلوب خود، كسانی كه توان كنار زدن او از قدرت را نداشتند، استفاده نمود.

اینك برخی شواهد و مدارك در این باب، معاویه به كارگزاران خود چنین نوشت؛ «بنگرید به آن كس كه علیه او شاهد و گواه اقامه شده است؛ اگردوستدار علی (ع) و خاندانش است، نامش را از دفتر حذف كنید و حقوقش را قطع نمایید. دردستوری دیگر گفته است: هر كسی را كه به دوستی این قوم متهم ساختید، او را سخت شكنجه كنید و خانه اش را ویران نمایید» [24] .

چه بسیار اتفاق می افتاد كه انصار بدن گناهی به سبب یاری رساندن به اهل بیت، بدون حقوق می ماندند. [25] .

اگر یكی از مسلمانان از آنان نافرمانی می كرد، حقوقش را قطع می كردند، حتی اگر نافرمانان مردم یك سرزمین به طور كامل باشند. [26] .

ازروشهایی كه معاویه در وادار نمدن امام حسین (ع) به بیعت با یزید به كار می بست، مرحوم ساختن تمام بنی هاشم از حقوقشان بود تا حضرت (ع) بیعت كند. [27] .

به عاملش زیاد بن سمیه، در عراق چنین نوشت: «زرد و سیاه را برای من به صف بكش». زیاد هم به كارگزارانش چنین نوشت و به آنها فرمان داد تا میان مسلمانان طلا و نقره تقسیم نكنند. [28] .

به عاملش، وردان، در مصر چنین نوشت: «بر هر قبطی یك قیراط بیفزای. اما


وردان از معاویه عادلتر بود و چنین نوشت: «چگونه بر آنان بیفزایم؟ در روزگار آنها [29] بر آنان افزوده نگشت. [30] .

این كار معاویه در تشویق كارگزاران به جمع آوری مال بود و آنها هم راه هایی برای زیاد گرفتن آن اختراع می كردند [31] بر مردم مالیاتی وضع كرد كه در عیدنوروز به او تقدیم می شد و حدود ده میلیون درهم مالیات گرفته می شد [32] و او نخستین كسی بود كه مال مردم را به طور كامل می گرفت. [33] .

معاویه، سرزمین مصر را با ثروت و مردمش به عمرو بن عاص به عنوان ثروت حلال به او بخشید. در سندی كه برای او نوشت آمده است كه معاویه مصر و مردمش را به عنوان بخشش به عمرو بن عاص داده و هرگونه كه می خواهد، دخل و تصرف نماید. مصری كه علی (ع) به مالك اشتر، عهدنامه ای نوشت كه از بزرگترین سندهای حقوق بشر در طول تاریخ به حساب می آید ولی نزد معاویه به عنوان یك كالا خرید و فروش می گردد.

و اینك نمونه ای از رفتار عمرو بن عاص در مصر؛ یكی از اهل ذمه از او خواست تا مقدار جزیه اش را به او اعلام كند، در پاسخ چنین گفت:

«اگر از زمین تا سقف بدهی تو را از آن آگه نخواهم ساخت. چون شما خزانه ی ما هستید؛ اگر [هزینه] ما زیاد گردد، بر شام هم افزون خواهیم كرد؛ و اگر [هزینه] ما سبك گردد، بر شما هم آسان خواهیم گرفت» [34] .

وقتی معاویه بر عراق مسلط شد، بیت المال را از كوفه به دمشق منتقل ساخت، مستمری مردم شام را افزایش داد و از مردم عراق كاست. [35] فلسفه اش را در انباشته سازی ثروت چنین توضیح داد:

«زمین از آن خداوند است و من خلیفه ی او، آن چه از ثروت خدا كه می گیرم از آن من است و آن چه را كه وا می گذارم، برای من جایز است».


معاویه شیفته ی آن بود كه بر مردم عراق - مركز دوستی اهل بیت - افرادی از دشمنان اهل بیت را حاكم كند تا سیاست ترس و وحشت و خوار ساختن و گرسنگی دادن را در آنجا به آسانی به مرحله ی اجرا در آورد؛ (بظاهر) امتیازاتی راكه می توانست به مردم عراق بدهد، اعلام می كرد اما می دانست كارگزارانش - به سبب كینه شان - آن را اجرا نمی كنند - بدین سان به شهرتی دست می یافت بدون این كه از اصل خصومتش دست برداشته باشد.

باز نمونه ای از فرمان او به مردم كوفه، كه به آنها ده دینار افزوده شود؛ كارگزار او در آن روزگار در كوفه، نعمان بن بشیر از مهره های عثمان بود و نسبت به مردم كوفه به خاطر طرفداری از علی (ع) كینه داشت. نعمان ازاین كه فرمان را اجرا نماید سرباز زد. مردم كوفه با او سخن گفتند ولی باز زیر بار نرفت.

وقتی عبدالله بن همام سلولی از وی كمك خواست و از او یك قطعه حصیر در خواست كرد در پاسخ گفت: «به خدا قسم اجازه نخواهم داد و هرگز آن را اجرا نخواهم كرد» [36] .

بدین ترتیب مسلمانان از ثروت شان محروم شدند تا به رؤسای قبایل، فرماندهان نظامی و دروغگویان به خدا و پیامبر (ص) بخشیده شود.

این سیاست - سیاست ترس و گرسنگی - نسبت به همه ی مسلمانان و بویژه هر كسی كه به دوستی علی (ع) و آل علی (ع) متهم بود، به اجرا در می آمد. دوستی علی (ع) برای حكومت بنی امیه به منزله ی سرطانی بود كه سعی در از بین بردن كامل آن نمودند.

(یولیوس و لهاوزن) تصویری از آثار سیاه سیاسی - اجتماعی به جای مانده در جامعه ی عراقی آن روز را چنین ارائه می نماید:

«مردم عراق در نبرد با شامیان شكست خوردند... و در آمد سرزمین هایی كه بر آن چیره شده بودند، ازدست شان در رفت. به گونه ای شدند كه اندك پاداش بزرگان شان را می پذیرفتند و تحت فرمان آنها بودند. آن صدقه هایی كه بدان نیازمند بودند، بر آنان چیره بود كه تخفیف یا حذف آن در دست امویان بود. بنابراین جای شگفتی نیست كه حكومت شام را سلطه ی سنگینی می یافتند و هرگاه فرصت اجازه می داد آماده دفع آن بودند.


دشمنی نسبت به امویان به سبب دشمنی شان به پیامبر (ص) و عقیده ی اسلامی به واسطه ی شكایتها علیه سلطان، فزونی یافت كه اكنون شكایتها از امویان - به عنوان یاران سلطان - تكرار می شود. كارگزارانی كه در اعمال قدرت بد عمل می كردند و سرمایه های حكومت به جیب تعداد اندكی از مردم می رفت و غیر آنها هیچ بهره ای نداشتند.

سران قبایل و خانواده ها در كوفه از همان اول با این احساس شریك بودند، اما وضع شان كه مسؤولیت بر دوششان می افكند، آنها را واداشت تا به احتیاط و حكمت عمل كنند و به انقلاب بی هدف دست نیازند؛ بلكه توده ی مردم را از آن باز می داشتند. چون اینها اكنون به نام صلح و نظام، نفوذشان را تحت تصرف حكومت قرار می دادند تا وضع شان را در خطر نیندازند. لذا بیش از هر زمان دشمنان شیعیان واقعی گشتند و دشمنی شان روز به روز بیشتر می شد؛ شیعه ای كه هرگز از دست یازیدن به وارثان پیامبر (ص) كوتاهی نكردند، بلكه بیشتر توجه كردند؛ و رویارویی با اشرافیت قبیلگی اوضاع را بر آنها تنگ می كرد» [37] .



[1] هيت نام محلي بود كه كميل فرماندار آن جا بود.

[2] شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 86 - 85.

[3] شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 117 -116.

[4] همان، ج 2، ص 6و 7.

[5] همان، ج 2، ص 17؛ ماجراي مفصل بسر بن ارطاة درهمين جلد ص 3 تا 18 آمده است.

[6] شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44.

[7] همان، ج 4، ص 73.

[8] مناقب ابو حنيفه، مكي ج 1، ص 117.

[9] شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 17.

[10] شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44 تا 46.

[11] همان، ج 11، ص 44. 43.

[12] طبري، ج 6، ص 132.

[13] همان، ج 6، ص 122.

[14] همان، ج 6، ص 80.

[15] الاستيعاب، ج 1، ص 165.

[16] ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 212.

[17] مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 35.

[18] ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 73.

[19] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 58 و مروج الذهب، ج 3، ص 35.

[20] بروكلمان، تاريخ الشعوب الاسلاميه، ج 1، ص 128 و فيليپ حتي، تاريخ العرب، ج 2، ص 259 و 260.

[21] ابن اثير، الكامل، ج 6، ص 220.

[22] حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسي، ج 1، ص 475.

[23] زيدان جرجي، التمدن الاسلامي، ج 4، ص 74 و 75.

[24] شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44 تا 46.

[25] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 4، ص 76.

[26] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 4، ص 76.

[27] ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 252 و الامامة و السياسة، ج 1، ص 200.

[28] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 4، ص 79.

[29] ظاهرا منظور زمان خلفاست.

[30] تاريخ الاسلام السياسي، ج 1، ص 474.

[31] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 2، ص 19.

[32] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 2، ص 19.

[33] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 2، ص 19.

[34] زيدان، التمدن الاسلامي، ج 4، ص 79 و 80.

[35] يوليوس و لهاوزن، الدولة العربية و سقوطها، ص 158.

[36] ابو الفرج اصفهاني، الأغاني، دارالكتب، ج 16، ص 29 تا 32.

[37] يوليوس ولهاوزن، الدولة العربية و سقوطها، ص 56، 53، 52، 51.